جيگرمجيگرم، تا این لحظه: 19 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
قلوه هاقلوه ها، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
قلبمقلبم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

گل دخترا

بدون عنوان

گل دخترای نازم از طرف مامان دخترا به یه بازی وبلاگی دعوت شدم . براتون یادگاری می زارم تا یه چیزایی از مامانی بدونید....     ١-بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ افتادن تو آب     2-اگر 24 ساعت نامریی میشدی چیکار میکردی؟ با دوچرخه از روى پل كارون ردميشدم(دوست دارم بادى كه از رودخونه مياد بپيچه توى موهام)     3-اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 تا 15 حرفی رو داشته باشه چی آرزو میکنی؟ همسرم عاشق ماشينBMWهست،از غول چراغ ميخوام واسش آخرين مدلش رو فراهم كنه     4-از میان اسب ، پلنگ ، سگ ، گربه و عقاب کروم یکی رو دوست داری؟ اسب     5-کارتون مورد علاقه دو...
12 خرداد 1392

بدون عنوان

گل دخترا سلام. بعضى وقتا يه كارهايى مى كنيد كه الان دوست ندارم انجام بديد ولى بعدها بلــــــــه. از جمله اين كارها اينه كه خدا يى نكرده اگر تلفن خونه زنگ بزنه واى كه همگى با هم هجوم ميبريد سر گوشى بيچاره و هر كسى كه پشت خط باشه بايد يه عالمه با تك تكتون حرف بزنه تا به من برسه تمام حرف هاش يادش ميره.     يا اينكه اگر بخوام گياهان توى خونه رو آبيارى كنم همگى دلسوز شده ومى خواهيد به من كمك كنيد.    يا ديگه اينكه اگر به آجى بزرگه بگم تلوزيون رو روشن كن شما ها هم به دنبالش... كه ديگه تلويزيون بد بخت چند وقتى كه قاطى كرده وخود بخود خاموش ميشه و خيلى كارهاى ديگه كه بس كه حرص مى خورم يادم ميره.... اى كاش ببينم چند سال ديگه ...
11 خرداد 1392

بدون عنوان

گل دخترا سلام. اينروز ها حال و هوام عوض شده. ياد دوران خوب و سخت بارداريم سر قلوه نانازى هام افتادم. آخه همچين روزا يى بود كه توى سفر به حرم امام رضا فهميدم باردارم ،ولى به عشق زيارت آقا به سفر ادامه داديم. حالا هر سال اين موقع ها تلخى و شيرينى هاش يادم ميوفته،آخه اين باردارى خيلى برايم متفاوت بود. وحالا بعد از گذشتن من از اون روزا نوبت زن داييتون شده و من دوباره به اميد خدا مى خوام عمــــــــه بشم. حالازن دايي برايم تكرار اون روزهايم است ،ولى نه به آن سختى. از خدا مى خواهم بارداريش را با وجود دختر كوچولوى چهار ساله اش به خير وخوشى بگذراند و يه نى نى سالم بهشون بده، همان جور كه به من ......            ...
7 خرداد 1392

بدون عنوان

گل دخترا سلام. بالاخره غول بى شاخ و دم آبله مرغون بساطش رو جمع كرد و از خونه ى ما رفت(البته با توجه به اخبار رسيده الان خونه ى دايى مامانيتون به سر ميبره و اونها رو گرفتار كرده. ولى فكر نكنم هيچ جايى مثل خونه ى ما مونده باشه)..... اصلاً فكر نمى كردم انقدر مريضى سختى باشه.  چند روز اول تب و بد اخلاقى، روز هاى بعدسوزش و روز هاى آخر هم خارش. روز هاى بدى بود، بيشتر براى من شايد....ولى به قول اطرافيان بهتر كه زودتر گرفتيد. هرچى بود گذشت و حالا ما مانديم با چندجاى زخم روى پوست قشنگتون كه اميدوارم نمونِ. البته هنوز به روال قبل برنگشتيد هنوز بد اخلاق و كم غذاييد (بجز دختر جيگرم كه يه خانمِ تمامِ و همه ى سختى اين مريضى رو تحمل كرد تا من كمتر...
5 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام گل دخترا. واى دختراى نازم مريض شديد اون هم چه مريضى آبله مرغــــــــــــان. همگى با هم. چكار كنم با اين وضعيت نميدونم؟؟؟؟                                                                      دوستتون دارم بيشتر ازپيش و خسته هم هستم بسيار...
16 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل دخترا می باشد